زعفران بانو

شادبودن بچه هام بزرگترین خواسته ی زندگیم

در استانه یکسالگی

دختر زیبایم .زعفرانم.اصلا تمایلی به نوشتن این مطلب را نداشتم.اما از انجا که زندگی ما انسان ها ترکیبی از غم وشادی است این خاطره تلخ را هم در وبلاگت مینویسم.وقتی که ١١ ماهه بودی و هنوز راه نمیرفتی دست زیبایت در حین بازی  دچار اسیب شد ودل من وبابایی حسابی لرزید.خیلی سریع تورا به بیمارستان منتقل کردیم وازجان ودل برای بهبودیت تلاش کردیم.ان روز مامانی به اندازه تمام عمرش اشک ریخت ودعا کرد.اما خیلی زود خوب شدی ودوباره خنده های شیرینت به زندگی ما رنگ شادی داد. ...
21 آذر 1391
1